آموزنده

داستان،سخنان و متن های زیبا

آموزنده

داستان،سخنان و متن های زیبا

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۳ مطلب با موضوع «داستان ها» ثبت شده است

تو پارک نشسته بودم داشتم تو گوشی تلگراممو چک می‌کردم. یه پسر پنج شش ساله اومد گفت: «عمو یه آدامس می‌خری؟»

گفتم: «همرام پول کمه ولی میخای بشین

کنارم، الان دوستم میاد می‌خرم.»

گفت: «باشه» و نشست کنارم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۵ ، ۱۳:۲۹

کارگری هر روز بعد از اتمام کار در کارخانه برای انجام مراسم نیایش عصر به معبد می رفت .

یک روز به دلیلی در کارخانه گرفتار شد ونتوانست به آغاز مراسم برسد .

پس از اتمام کارش به سوی معبد دوید . وقتی که به آنجا رسید دید که  پوجاری کاهن معبد بیرون می آمد.

کارگر پرسید : آیا مراسم دعا تمام شده است ؟

پوجاری گفت : بله ، مراسم تمام شده است .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۵ ، ۱۳:۱۷

فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت.

روزی استاد به او گفت که دیگر شما استاد  نقاشی شده ای و من چیزی ندارم که به تو بیاموزم.

شاگرد فکری به سرش رسید،

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۵ ، ۱۲:۵۴