آموزنده

داستان،سخنان و متن های زیبا

آموزنده

داستان،سخنان و متن های زیبا

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است


توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم.

روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان ‌دادن که باید پایش را بعلت عفونت می بریدیم.

دکتر گفت که اینبار من نظارت می کنم و شما عمل می کنید...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۵ ، ۱۸:۴۸

زخمی اگر بر قلب بنشیند ؛ تو ، نه می توانی زخم را از قلبت وابکنی و نه می توانی قلبت را دور بیندازی . زخم تکه ای از قلب توست . زخم اگر نباشد ، قلبت هم نیست . زخم اگر نخواهی باشد ، قلبت را باید بتوانی دور بیندازی . قلبت را چگونه دور می اندازی ؟ زخم و قلبت یکی هستند .


جای خالی سلوچ

محمود دولت آبادی


💠 برشی از یک کتاب 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۵ ، ۱۳:۲۰

دختری در صندلی کناری هواپیما.


وارد هواپیما که شدم از دور دیدم روی صندلی کناری من نشسته. دختری سی و چند ساله که از چهره اش میشد حدس زد ایرانی است. اول چند کلمه ای انگلیسی حرف زدیم اما بعد از مدتی بالاخره پرسیدم فارسی که میدونید؟ لبخند زد و گفت بله و شروع کردیم به فارسی حرف زدن.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۵ ، ۱۳:۱۶