جوﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺷﯿﺦ ﻣﺤﻤﺪ ﻏﺰﺍﻟﯽ ( ﺭﺣﻤﻪ ﺍﻟﻠﻪ ) ﭘﺮﺳﯿﺪ؟
ﺍﯼ ﺷﯿﺦ!
ﺣﮑﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﯽ ﻧﻤﺎﺯ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﺷﯿﺦ ﮔﻔﺖ:
ﺣﮑﻤﺶ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺒﺮﯼ،
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻗﺎﺿﯽ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﻋﻮﺗﮕﺮ ﺑﺎﺵ،
ﭼﺮﺍ ﺍﮐﺜﺮ ﻣﺮﺩﻡ ،ﻧﺎﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻗﺎﺿﯽ ﺍﻧﺪ؟
ﺑﺎﻟﺨﺼﻮﺹ ﺩﺭ ﺣﻖ ﺭقیبان ﺧﻮد
جوﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺷﯿﺦ ﻣﺤﻤﺪ ﻏﺰﺍﻟﯽ ( ﺭﺣﻤﻪ ﺍﻟﻠﻪ ) ﭘﺮﺳﯿﺪ؟
ﺍﯼ ﺷﯿﺦ!
ﺣﮑﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﯽ ﻧﻤﺎﺯ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﺷﯿﺦ ﮔﻔﺖ:
ﺣﮑﻤﺶ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺒﺮﯼ،
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻗﺎﺿﯽ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﻋﻮﺗﮕﺮ ﺑﺎﺵ،
ﭼﺮﺍ ﺍﮐﺜﺮ ﻣﺮﺩﻡ ،ﻧﺎﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻗﺎﺿﯽ ﺍﻧﺪ؟
ﺑﺎﻟﺨﺼﻮﺹ ﺩﺭ ﺣﻖ ﺭقیبان ﺧﻮد
مناظره «از انقلاب ۵۷ تا جمهوری ۹۵»
زیبا کلام: باید به اینکه چرا انقلاب شد پاسخ دهیم/ ظهرهوند: فساد در هر شکل و هر دولت محکوم است
توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم.
روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان دادن که باید پایش را بعلت عفونت می بریدیم.
دکتر گفت که اینبار من نظارت می کنم و شما عمل می کنید...
زخمی اگر بر قلب بنشیند ؛ تو ، نه می توانی زخم را از قلبت وابکنی و نه می توانی قلبت را دور بیندازی . زخم تکه ای از قلب توست . زخم اگر نباشد ، قلبت هم نیست . زخم اگر نخواهی باشد ، قلبت را باید بتوانی دور بیندازی . قلبت را چگونه دور می اندازی ؟ زخم و قلبت یکی هستند .
جای خالی سلوچ
محمود دولت آبادی
💠 برشی از یک کتاب
دختری در صندلی کناری هواپیما.
وارد هواپیما که شدم از دور دیدم روی صندلی کناری من نشسته. دختری سی و چند ساله که از چهره اش میشد حدس زد ایرانی است. اول چند کلمه ای انگلیسی حرف زدیم اما بعد از مدتی بالاخره پرسیدم فارسی که میدونید؟ لبخند زد و گفت بله و شروع کردیم به فارسی حرف زدن.
می گویند روزی مردی گندم بار الاغ خود کرد و به در خانهء بهلول که رسید، پای الاغ لنگید و الاغ زمین خورد و بار بر زمین ماند. مرد در خانهء بهلول را زد و از او خواست که الاغش را به امانت به او واگذارد تا بار بر زمین نماند. بهلول با خود عهد کرده بود که الاغ خود را به کسی به امانت ندهد.
ناصر خسرو تا چهل سالگی شرب مدام میکرد.. . در چهل سالگی بود که خواب حج میبینه و مرد دین میشه و به سفر حج میره .
پنج بار به سفر حج میره که جمعا 15سال از عمرش رو در سفر حج گذروند.
پس از 5 سفر ، دیگه به حج نرفت !
اهل شهر به ناصر خسرو گفتن چرا دیگه به حج نمیری ؟
بزرگی که در ثروت، قارون زمان خود بود، اجل فرا رسید و امید زندگانی قطع کرد. جگرگوشگان خود را حاضر کرد. گفت: ای فرزندان، روزگاری دراز در کسب مال، زحمتهای سفر و حضر کشیدهام و حلق خود را به سرپنجه گرسنگی فشرده ام، هرگز از محافظت آن غافل مباشید و به هیچ وجه دست خرج بدان نزنید.